این ترس را این روزها زیاد میتوان دید. در سراسر اروپا، نسلی از زنان طبقه متوسط و گاه نیز مردان را میتوان مشاهده کرد که به صورتی روزافزون عادات ناهنجاری خوردن را از خود بروز میدهند، وضعیتی که با نام آنورکسی عصبی شناخته میشود.
«غذا که در اطرافم باشد، به شدت مضطرب میشوم. فکر میکنم توانستهام این احساسم را به خوبی از دخترم پنهان کنم، اما وقتی او بشقابش را نیمهکاره میگذارد یا غذایی را نمیخواهد، دلشوره میگیرم.»
در یکی از مراکز بازپروری و اعتیاد انگلستان، گروهی از زنان 76-34 سال جمع شدهاند تا درباره اختلالات خوردن صحبت کنند که ممکن است زندگی فرزندانشان را تحتتاثیر قرار دهد. همگی تحصیلات دانشگاهی دارند و در حرفه خود موفق هستند.
این زنان به حق نگرانند که اختلالی که سبب شده آنها نتوانند بنشینند و غذا بخورند به فرزندانشان هم منتقل شود. مطالعات نشان دادهاند که آنورکسی و بولیمیا (جوع) میتوانند ارثی باشند، اما این فقط زنان با سابقه ناهنجاری اختلال خوردن نیستند که نگرانند. یکی از همکاران من که در انتظار دومین فرزند خود بود، میگوید: «نمیدانم با دخترم چطور رفتار کنم. با پسرم مشکلی نداشتم و هر چه میخواست بخورد به او میدادم، اما آیا باید یک دختربچه را هم همینطور سیر کرد؟»
پدیدهای پنهان علیه زنان
این ترس را این روزها زیاد میتوان دید. در سراسر اروپا، نسلی از زنان طبقه متوسط و گاه نیز مردان را میتوان مشاهده کرد که به صورتی روزافزون عادات ناهنجاری خوردن را از خود بروز میدهند، وضعیتی که با نام آنورکسی عصبی شناخته میشود. این افراد برای رسیدن به بهترین سبک زندگی، یک رژیم غذایی محدود را با تمرینات ورزشی تنبیهی مخلوط میکنند. آنها سخت درباره شمردن کالریها، نوشیدنیهای سبز و تناسب اندام خود وسواس دارند.
این زنان در چشم افراد غیرمتخصص عادی به نظر میآیند و در کارشان و محیط خانواده موفق هستند، اما با کمی دقت متوجه میشوید که آنها نسبت به آنچه میخورند و وزنشان بیاندازه دقیق هستند و البته بیشتر اوقات گرسنه. این عادت میتواند تمام عمر با آنها باشد. هیچ بحرانی به چشم نمیآید، لازم به بستری شدن هم نیست و قرار هم نیست که از راه بینی تغذیه شوند.
این زنان خوب به نظر میرسند، فقط کمی لاغر و خطراتی که سلامتشان را تهدید میکنند غالبا نادیدنی هستند: ناباروی، آمنوره (توقف عادات ماهانه)، بیخوابی حاصل از افسردگی، پوکی استخوان، کاهش شدید تراکم استخوان، عدم تعادل الکترولیتها و در وضعیت جوع، مشکلات کلیوی و قلبی. هیچکس نمیتواند این ویرانی پنهان را از بیرون ببیند. به این ترتیب، این فروپاشی بدنی تا زمان بروز اندوه ذهنی پنهان میماند.
اورتورکسی
این زنان، اگر از نظر بالینی دچار آنورکسی نشوند، تا مرز اورتورکسی پیش میروند. اورتورکسی که با آنورکسی و سایر اختلالات خوردن همپوشانی دارد، به مرور زمان به جریان اصلی در مرز نامشخص بین سلامت هوشیارانه و سلامت وسواسی تبدیل شده است. اورتورکسی را «دلبستگی زیاد به درست بودن و خوردن صحیح» معنی کردهاند، اما تلاشی که در ابتدا برای بهبود سبک زندگی بوده است، میتواند به نوعی تمایل ناسالم و شاید تنفر از خود، کاهش اعتماد بهنفس، انزواجویی از جامعه و حتی سوءتغذیه تبدیل شود. اورتورکسی در جامعهای مقبولیت پیدا میکند که مردم بهطور مرتب کالریها را میشمارند و غذای پاک میخورند، از افزودنیهای صنعتی و نگهدارندهها دوری میکنند، مراقب بستهبندیهای پلاستیکی و انواع مواد سمی هستند و مهمتر از همه هرگز چاق نمیشوند. دکتر استیون براتمن که اولین بار در 1997 این تعریف را ابداع کرد، درباره تجربه شخصی خود از اورتورکسی، میگوید: «سالها سعی میکردم تا با درست غذا خوردن سالم بمانم، اما بهتدریج احساس کردم چیزی سر جایش نیست... و تواناییهای من برای برقرار کردن مکالماتی عادی تحتالشعاع افکار مزاحم درباره خوراکیها قرار گرفته است. تکاپوی دائمی برای پیدا کردن غذای بدون گوشت و چربی و مواد شیمیایی سبب شده بود که تقریبا از تمامی شکلهای اجتماعی خوردن باز بمانم. تنها و آزرده شده بودم... دریافتم که نمیتوانم خود را خلاص کنم. من، برده درست خوردن شده بودم.» بسیاری از ما خود این را تجربه کرده یا در اشخاص دیگر شاهد بودهایم.
از آنجا که هنوز اورتورکسی از طرف دیاسام-وی (نظامنامه تشخیصی و آماری)، بهطور رسمی شناسایی نشده، مانند سایر اختلالات خوردن تعریف میشود. فرد آنورکسیک یا بولیمیک درباره وزن و کالری وسواس دارد و فرد اورتورکسیک درباره خلوص و کیفیت هر آنچه بر دهان میگذارد. بسیاری از متخصصان عقیده دارند، اورتورکسی شکل تغییر یافته آنورکسی است، منتها کمی محترمانهتر، اما به همان اندازه محدودکننده. نوع دیگر این محدودیت که این روزها باب شده، عدم تحمل رژیم غذایی یا آلرژیها یا اجتناب از خوردن هر نوع غذاست.
پدیدهای رو به گسترش
این پدیده رو به گسترش است. از هر 5 بریتانیایی، یک نفر میگوید، حساسیت یا عدم تحمل غذایی دارد که این میزان نسبت به 20 سال قبل 400درصد افزایش داشته است. آکادمی آلرژی و ایمنولوژی بالینی اروپا عقیده دارد، 17 میلیون اروپایی دچار نوعی حساسیت غذایی هستند، این رقم شامل بچهها هم میشود که سهم آنها طی 10 سال گذشته دوبرابر شده است. هرچند 30 درصد اروپاییها ادعا میکنند که در برابر غذا واکنش نشان میدهند، در واقع حساسیت غذایی واقعی تنها در 5-3 درصد آنها به صورت بالینی شناسایی شده است.
تصور حساسیت غذایی پدیدهای جهانی است. ارقام اداره آمار استرالیا نشان میدهد، تقریبا 4 میلیون نفر در استرالیا گفتهاند که به دلیل عدم تحمل یا حساسیت نوعی غذا را مصرف نمیکنند. در واقع، تصور حساسیت یا عدم تحمل در بین مردم بسیار بیشتر از آن چیزی است که آمارها ثبت کردهاند. مطالعات متعدد حاکی از آن است که میزان فراوانی واقعی حساسیت غذایی در بین جمعیت بزرگسال حدود 2-1 درصد و در بین کودکان کمی بیشتر، حدود 7-3 درصد است.
به بیان دیگر، انگار میلیونها نفر میخواهند که به غذایی خاص حساسیت داشته باشند، در این میان، مقصری که همواره از آن نام میبرند گندم است. قفسههای فروشگاهها پر است از محصولات بدون گلوتن، اما وقتی از مشتریها میپرسید، اغلب آنان نمیدانند که گلوتن چیست یا چه کار میکند.
آمارهای گمراهکننده
برای تشخیص اختلالات خوردن شاید آمار هم گمراهکننده باشند. براساس آمار «موسسه ملی سلامت و اقدامات بالینی ارجح»، 6/1 میلیون انگلیسی تحتتاثیر نوعی اختلال خوردن هستند، اما نظام سلامت ملی (اناچاس) میگوید، این ارقام مربوط به فاز بیمارستانی آمار میشود که از ارقام واقعی بسیار کمتر است.
آنورکسی یا جوع با پرخوری یا بسیاری دیگر از اختلالات خوردن، چاق یا لاغر، با هر وزنی که باشند، در یک چیز مشترکند: شرمی بیش از حد به خاطر اشتهایشان، حسی که انگار در مجاورت غذا دیگر کنترلی بر خود ندارند، احساس گناه، اضطراب یا ناراحتی به دلیل خوردن. هیچکدام از این افراد در آمار 6/1 میلیون نفری جایی ندارند، چون کارشان به بیمارستان یا مشاوره کشیده نشده است. آنها به نظر مردمی عادی هستند.
ورزشهای شدید، نوعی اعتیاد
اختلال خوردن همواره با تمرینات ورزشی شدید همراه است که به شکل اعتیاد درمیآیند. منطقی قوی پشت آن است: وقتی میخواهید میزان کالریهای وارد شده به بدن را محدود کنید، بهترین کار مصرف کردن آنهاست. همه ما زنان بسیار لاغر و نحیف را در سالنهای بدنسازی یا در خیابانها در حال دویدن دیدهایم که روشن است دارند خود را مجازات میکنند. تمام زنانی که برای این مقاله با آنها مصاحبه شد، محدودیت غذایی را با تمرینهای سخت ورزشی که گاه به هفتهای 6 تا 7 مرتبه میرسید آمیخته بودند. یکی از این زنان با تمام توان خود به تمرینهای کیک بوکسینگ میپرداخت یا تا میتوانست دوچرخهسواری میکرد. «هرگز روز استراحت ندارم. احساس میکنم حسابی تنبل شدهام.» آنها اگر یک جلسه تمرین خود را به دلیل بیماری ، کار یا گرفتاریهای خانوادگی از دست بدهند، احساس گناه میکنند، یکی از این زنان حتی در روز کریسمس را به دویدن گذرانده بود.
در تمام مدت نوجوانی و دهه 20 زندگی خود، من از آنورکسی رنج بردم، در واقع این نوعی تنبیه خودخواسته است که میتوانم با گوشت و پوست خود لمس کنم. این را به غریبهها نمیشود توضیح داد، اما بعد از مدتی گرسنگی کشیدن شما خود را یک ابرانسان تصور میکنید. غذا برای شما مثل بقیه آدمها نیست، دیوانهوار گرسنهاید و این خطرناک است، وقتی فران 43 ساله از بلندی افتاد و لگنش آسیب دید، دکتر به او گفت که تراکم استخوانش به اندازه یک زن 90 ساله است. کاهش تراکم استخوان بلای نادیدنی زنانی از این دست است که از هر نوع لبنیات حاوی کلسیم مانند شیر و پنیر اجتناب میکنند. آمارها نشان میدهند، 90 درصد مبتلایان به آنورکسی در سنین نوجوانانی و جوانانی که سالهای حیاتی استخوانسازی هستند، دچار کاهش میزان استخوان هستند.
باورهای بیمارگونه درباره ورزش
این روزها بسیاری فکر میکنند، افراد زیبا، ثروتمند و مشهور و شهرنشینان متشخص سخت ورزش میکنند و هر کس باید به قله ورزشکاران برسد. کلاسهای ورزش به سبک نظامیان آمریکایی که این روزها در بریتانیا محبوبیتی پیدا کرده، در واقع از همین باور زاییده شده است. تمرینهایی که ادعا میکنند اندامی رویایی برای زنان میسازند و معابد زیبایی مدلها و ستارگان دنیای هنر به شمار میآیند، تلفیقی از کاهش وزن، ورزشهای کاردیوی شدید، تناسب اندام بینظیر و تمریناتی منظم را به مشتریهای خود ارائه میکنند. این کلاسها کار چربیسوزی را از 6 یا 7 صبح شروع میکنند، یعنی زمانی که بیشتر مردم هنوز خواب هستند. برای دیدن یکی از این کلاسها به مرکز لندن رفتم: زیرزمینی تاریک که با نورهای زننده و موسیقی تند رقص آکنده بود. من که انگار در غبار گم شده بودم، از آن همه انضباط تعجب کردم.
بعد از تمام شدن ورزش از یکی از حاضران پرسیدم که چه چیز او را به اینجا میکشاند؟ پاسخ این بود: «این بهترین ورزشی است که 1000 کالری میسوزاند. من در بخش مالی کار میکنم و تمام روز را مینشینم.» آیا این یک شروع بسیار خستهکننده برای یک روز کاری نبود؟ «چارهای نیست. حسابی وابسته شدهام.»
اختلال خوردن همراه با حضور اجتماعی زنان
اپیدمی اختلال خوردن در بین زنان در زمانی اتفاق افتاده که نقش حرفهای، اقتصادی، اجتماعی، جنسی و فرهنگی آنها در حال دگرگونی است. زنان گاه سخت سردرگم میشوند، از کار به تربیت فرزند، سپس روابط اجتماعی و بعد هم پیر شدن و سنگینتر شدن. این نقشهای چندگانه داشتن شغل خوب و بودن مادر خوب، همراه با تصویری که در مجلات، آگهیها و تلویزیون و سینما درباره ظاهر خوب یک زن نمایش داده میشود، زنان را گیج کرده است. اینجاست که زنان در فضایی ناامن برای آنکه خود را ثابت کنند، به دنبال لاغری میروند./
در یکی از مراکز بازپروری و اعتیاد انگلستان، گروهی از زنان 76-34 سال جمع شدهاند تا درباره اختلالات خوردن صحبت کنند که ممکن است زندگی فرزندانشان را تحتتاثیر قرار دهد. همگی تحصیلات دانشگاهی دارند و در حرفه خود موفق هستند.
این زنان به حق نگرانند که اختلالی که سبب شده آنها نتوانند بنشینند و غذا بخورند به فرزندانشان هم منتقل شود. مطالعات نشان دادهاند که آنورکسی و بولیمیا (جوع) میتوانند ارثی باشند، اما این فقط زنان با سابقه ناهنجاری اختلال خوردن نیستند که نگرانند. یکی از همکاران من که در انتظار دومین فرزند خود بود، میگوید: «نمیدانم با دخترم چطور رفتار کنم. با پسرم مشکلی نداشتم و هر چه میخواست بخورد به او میدادم، اما آیا باید یک دختربچه را هم همینطور سیر کرد؟»
پدیدهای پنهان علیه زنان
این ترس را این روزها زیاد میتوان دید. در سراسر اروپا، نسلی از زنان طبقه متوسط و گاه نیز مردان را میتوان مشاهده کرد که به صورتی روزافزون عادات ناهنجاری خوردن را از خود بروز میدهند، وضعیتی که با نام آنورکسی عصبی شناخته میشود. این افراد برای رسیدن به بهترین سبک زندگی، یک رژیم غذایی محدود را با تمرینات ورزشی تنبیهی مخلوط میکنند. آنها سخت درباره شمردن کالریها، نوشیدنیهای سبز و تناسب اندام خود وسواس دارند.
این زنان در چشم افراد غیرمتخصص عادی به نظر میآیند و در کارشان و محیط خانواده موفق هستند، اما با کمی دقت متوجه میشوید که آنها نسبت به آنچه میخورند و وزنشان بیاندازه دقیق هستند و البته بیشتر اوقات گرسنه. این عادت میتواند تمام عمر با آنها باشد. هیچ بحرانی به چشم نمیآید، لازم به بستری شدن هم نیست و قرار هم نیست که از راه بینی تغذیه شوند.
این زنان خوب به نظر میرسند، فقط کمی لاغر و خطراتی که سلامتشان را تهدید میکنند غالبا نادیدنی هستند: ناباروی، آمنوره (توقف عادات ماهانه)، بیخوابی حاصل از افسردگی، پوکی استخوان، کاهش شدید تراکم استخوان، عدم تعادل الکترولیتها و در وضعیت جوع، مشکلات کلیوی و قلبی. هیچکس نمیتواند این ویرانی پنهان را از بیرون ببیند. به این ترتیب، این فروپاشی بدنی تا زمان بروز اندوه ذهنی پنهان میماند.
اورتورکسی
این زنان، اگر از نظر بالینی دچار آنورکسی نشوند، تا مرز اورتورکسی پیش میروند. اورتورکسی که با آنورکسی و سایر اختلالات خوردن همپوشانی دارد، به مرور زمان به جریان اصلی در مرز نامشخص بین سلامت هوشیارانه و سلامت وسواسی تبدیل شده است. اورتورکسی را «دلبستگی زیاد به درست بودن و خوردن صحیح» معنی کردهاند، اما تلاشی که در ابتدا برای بهبود سبک زندگی بوده است، میتواند به نوعی تمایل ناسالم و شاید تنفر از خود، کاهش اعتماد بهنفس، انزواجویی از جامعه و حتی سوءتغذیه تبدیل شود. اورتورکسی در جامعهای مقبولیت پیدا میکند که مردم بهطور مرتب کالریها را میشمارند و غذای پاک میخورند، از افزودنیهای صنعتی و نگهدارندهها دوری میکنند، مراقب بستهبندیهای پلاستیکی و انواع مواد سمی هستند و مهمتر از همه هرگز چاق نمیشوند. دکتر استیون براتمن که اولین بار در 1997 این تعریف را ابداع کرد، درباره تجربه شخصی خود از اورتورکسی، میگوید: «سالها سعی میکردم تا با درست غذا خوردن سالم بمانم، اما بهتدریج احساس کردم چیزی سر جایش نیست... و تواناییهای من برای برقرار کردن مکالماتی عادی تحتالشعاع افکار مزاحم درباره خوراکیها قرار گرفته است. تکاپوی دائمی برای پیدا کردن غذای بدون گوشت و چربی و مواد شیمیایی سبب شده بود که تقریبا از تمامی شکلهای اجتماعی خوردن باز بمانم. تنها و آزرده شده بودم... دریافتم که نمیتوانم خود را خلاص کنم. من، برده درست خوردن شده بودم.» بسیاری از ما خود این را تجربه کرده یا در اشخاص دیگر شاهد بودهایم.
از آنجا که هنوز اورتورکسی از طرف دیاسام-وی (نظامنامه تشخیصی و آماری)، بهطور رسمی شناسایی نشده، مانند سایر اختلالات خوردن تعریف میشود. فرد آنورکسیک یا بولیمیک درباره وزن و کالری وسواس دارد و فرد اورتورکسیک درباره خلوص و کیفیت هر آنچه بر دهان میگذارد. بسیاری از متخصصان عقیده دارند، اورتورکسی شکل تغییر یافته آنورکسی است، منتها کمی محترمانهتر، اما به همان اندازه محدودکننده. نوع دیگر این محدودیت که این روزها باب شده، عدم تحمل رژیم غذایی یا آلرژیها یا اجتناب از خوردن هر نوع غذاست.
پدیدهای رو به گسترش
این پدیده رو به گسترش است. از هر 5 بریتانیایی، یک نفر میگوید، حساسیت یا عدم تحمل غذایی دارد که این میزان نسبت به 20 سال قبل 400درصد افزایش داشته است. آکادمی آلرژی و ایمنولوژی بالینی اروپا عقیده دارد، 17 میلیون اروپایی دچار نوعی حساسیت غذایی هستند، این رقم شامل بچهها هم میشود که سهم آنها طی 10 سال گذشته دوبرابر شده است. هرچند 30 درصد اروپاییها ادعا میکنند که در برابر غذا واکنش نشان میدهند، در واقع حساسیت غذایی واقعی تنها در 5-3 درصد آنها به صورت بالینی شناسایی شده است.
تصور حساسیت غذایی پدیدهای جهانی است. ارقام اداره آمار استرالیا نشان میدهد، تقریبا 4 میلیون نفر در استرالیا گفتهاند که به دلیل عدم تحمل یا حساسیت نوعی غذا را مصرف نمیکنند. در واقع، تصور حساسیت یا عدم تحمل در بین مردم بسیار بیشتر از آن چیزی است که آمارها ثبت کردهاند. مطالعات متعدد حاکی از آن است که میزان فراوانی واقعی حساسیت غذایی در بین جمعیت بزرگسال حدود 2-1 درصد و در بین کودکان کمی بیشتر، حدود 7-3 درصد است.
به بیان دیگر، انگار میلیونها نفر میخواهند که به غذایی خاص حساسیت داشته باشند، در این میان، مقصری که همواره از آن نام میبرند گندم است. قفسههای فروشگاهها پر است از محصولات بدون گلوتن، اما وقتی از مشتریها میپرسید، اغلب آنان نمیدانند که گلوتن چیست یا چه کار میکند.
آمارهای گمراهکننده
برای تشخیص اختلالات خوردن شاید آمار هم گمراهکننده باشند. براساس آمار «موسسه ملی سلامت و اقدامات بالینی ارجح»، 6/1 میلیون انگلیسی تحتتاثیر نوعی اختلال خوردن هستند، اما نظام سلامت ملی (اناچاس) میگوید، این ارقام مربوط به فاز بیمارستانی آمار میشود که از ارقام واقعی بسیار کمتر است.
آنورکسی یا جوع با پرخوری یا بسیاری دیگر از اختلالات خوردن، چاق یا لاغر، با هر وزنی که باشند، در یک چیز مشترکند: شرمی بیش از حد به خاطر اشتهایشان، حسی که انگار در مجاورت غذا دیگر کنترلی بر خود ندارند، احساس گناه، اضطراب یا ناراحتی به دلیل خوردن. هیچکدام از این افراد در آمار 6/1 میلیون نفری جایی ندارند، چون کارشان به بیمارستان یا مشاوره کشیده نشده است. آنها به نظر مردمی عادی هستند.
ورزشهای شدید، نوعی اعتیاد
اختلال خوردن همواره با تمرینات ورزشی شدید همراه است که به شکل اعتیاد درمیآیند. منطقی قوی پشت آن است: وقتی میخواهید میزان کالریهای وارد شده به بدن را محدود کنید، بهترین کار مصرف کردن آنهاست. همه ما زنان بسیار لاغر و نحیف را در سالنهای بدنسازی یا در خیابانها در حال دویدن دیدهایم که روشن است دارند خود را مجازات میکنند. تمام زنانی که برای این مقاله با آنها مصاحبه شد، محدودیت غذایی را با تمرینهای سخت ورزشی که گاه به هفتهای 6 تا 7 مرتبه میرسید آمیخته بودند. یکی از این زنان با تمام توان خود به تمرینهای کیک بوکسینگ میپرداخت یا تا میتوانست دوچرخهسواری میکرد. «هرگز روز استراحت ندارم. احساس میکنم حسابی تنبل شدهام.» آنها اگر یک جلسه تمرین خود را به دلیل بیماری ، کار یا گرفتاریهای خانوادگی از دست بدهند، احساس گناه میکنند، یکی از این زنان حتی در روز کریسمس را به دویدن گذرانده بود.
در تمام مدت نوجوانی و دهه 20 زندگی خود، من از آنورکسی رنج بردم، در واقع این نوعی تنبیه خودخواسته است که میتوانم با گوشت و پوست خود لمس کنم. این را به غریبهها نمیشود توضیح داد، اما بعد از مدتی گرسنگی کشیدن شما خود را یک ابرانسان تصور میکنید. غذا برای شما مثل بقیه آدمها نیست، دیوانهوار گرسنهاید و این خطرناک است، وقتی فران 43 ساله از بلندی افتاد و لگنش آسیب دید، دکتر به او گفت که تراکم استخوانش به اندازه یک زن 90 ساله است. کاهش تراکم استخوان بلای نادیدنی زنانی از این دست است که از هر نوع لبنیات حاوی کلسیم مانند شیر و پنیر اجتناب میکنند. آمارها نشان میدهند، 90 درصد مبتلایان به آنورکسی در سنین نوجوانانی و جوانانی که سالهای حیاتی استخوانسازی هستند، دچار کاهش میزان استخوان هستند.
باورهای بیمارگونه درباره ورزش
این روزها بسیاری فکر میکنند، افراد زیبا، ثروتمند و مشهور و شهرنشینان متشخص سخت ورزش میکنند و هر کس باید به قله ورزشکاران برسد. کلاسهای ورزش به سبک نظامیان آمریکایی که این روزها در بریتانیا محبوبیتی پیدا کرده، در واقع از همین باور زاییده شده است. تمرینهایی که ادعا میکنند اندامی رویایی برای زنان میسازند و معابد زیبایی مدلها و ستارگان دنیای هنر به شمار میآیند، تلفیقی از کاهش وزن، ورزشهای کاردیوی شدید، تناسب اندام بینظیر و تمریناتی منظم را به مشتریهای خود ارائه میکنند. این کلاسها کار چربیسوزی را از 6 یا 7 صبح شروع میکنند، یعنی زمانی که بیشتر مردم هنوز خواب هستند. برای دیدن یکی از این کلاسها به مرکز لندن رفتم: زیرزمینی تاریک که با نورهای زننده و موسیقی تند رقص آکنده بود. من که انگار در غبار گم شده بودم، از آن همه انضباط تعجب کردم.
بعد از تمام شدن ورزش از یکی از حاضران پرسیدم که چه چیز او را به اینجا میکشاند؟ پاسخ این بود: «این بهترین ورزشی است که 1000 کالری میسوزاند. من در بخش مالی کار میکنم و تمام روز را مینشینم.» آیا این یک شروع بسیار خستهکننده برای یک روز کاری نبود؟ «چارهای نیست. حسابی وابسته شدهام.»
اختلال خوردن همراه با حضور اجتماعی زنان
اپیدمی اختلال خوردن در بین زنان در زمانی اتفاق افتاده که نقش حرفهای، اقتصادی، اجتماعی، جنسی و فرهنگی آنها در حال دگرگونی است. زنان گاه سخت سردرگم میشوند، از کار به تربیت فرزند، سپس روابط اجتماعی و بعد هم پیر شدن و سنگینتر شدن. این نقشهای چندگانه داشتن شغل خوب و بودن مادر خوب، همراه با تصویری که در مجلات، آگهیها و تلویزیون و سینما درباره ظاهر خوب یک زن نمایش داده میشود، زنان را گیج کرده است. اینجاست که زنان در فضایی ناامن برای آنکه خود را ثابت کنند، به دنبال لاغری میروند./