افسردگی مداوم میتواند خطر بروز سکته مغزی را در بزرگسالان بالای 50 سال دو برابر کند.
افسردگی مداوم میتواند خطر بروز سکته مغزی را در بزرگسالان بالای 50 سال دو برابر کند.
نتایج پژوهشی که به تازگی منتشر شده نشان میدهد افزایش خطر سکته مغزی حتی پس از بهبود نشانههای بیمار نیز همچنان تداوم مییابد. این یافته احتمال وجود یک فرایند چند علتی را با تاثیر تجمعی بین بیماری افسردگی و سکته مغزی مطرح میکند.
مطالعات متعددی در گذشته نشان دادهاند که بیماران دچار اختلال افسردگی یا کسانی که از علائم مشابه این بیماری در رنجند، در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به سکته مغزی قرار دارند. هدف مطالعه جدید که توسط پژوهشگران دانشکده پزشکی هاروارد به انجام رسیده، بررسی تغییر میزان خطر بروز سکته مغزی پس از بهبود نشانههای افسردگی و یافتن ساز و کارها و روابط تاثیرگذار احتمالی بین افسردگی و سکته مغزی بوده است. در این پژوهش مححققان به بررسی تغییر در شدت علائم افسردگی و نیز بروز اولین سکته مغزی در بین 16178 فرد بزرگسال بالای 50 سال که در مطالعه سلامت و بازنشستگی شرکت کرده بودند، پرداختند. شرکتکنندگان در این مطالعه بین سالهای 1988 تا 2010 با فواصل دو ساله مورد بررسی قرار گرفته و از آنها در مورد نشانههای افسردگی، سابقه ابتلا به سکته مغزی و عوامل خطرساز بروز آن پرسوجو شده است. پژوهشگران سعی داشتند دریابند آیا با تعیین الگوی شدت نشانههای افسردگی در دو مصاحبه متوالی (4 سال) میتوان خطر بروز سکته مغزی را پیشگویی کرد یا خیر.
تعداد 1192 سکته مغزی اولیه در دوران 12 ساله پیگیری مطالعه ثبت شده بود. با بررسی الگوی شدت علائم افسردگی که با استفاده از معیار 8 قسمتی افسردگی مربوط به مطالعات، اپیدمیولوژیک سنجیده شده بود، مشخص شد خطر بروز اولین سکته مغزی در افرادی که شدت نشانههای افسردگی در آنان بیشتر است (امتیاز بیشتر یا برابر 3 در دو مصاحبه متوالی) دو برابر بزرگسالانی است که در مصاحبهها علامتی دال بر افسردگی از خود بروز ندادهاند. همچنین افرادی که در مصاحبه اول نشانههای افسردگی را دارا بوده و در مصاحبه دوم از این نشانهها رهایی یافته بودند، بازهم 66 درصد بیشتر در معرض بروز اولین سکته مغزی قرار داشتند.
بنابراین نتایج، به نظر میرسد خطر سکته مغزی مرتبط با افسردگی، حتی در صورت درمان موفق افسردگی، حداقل در کوتاهمدت رفع نشده و همچنان بالا باقی میماند.
به دلیل اینکه این اولین مطالعهای است که به این صورت به بررسی رابطه تغییرات شدت علائم افسردگی با خطر بروز سکته مغزی پرداخته، نیاز به انجام بررسیهای بیشتر در این زمینه و سنجش این ارتباط در گروههای مختلف سنی و در افرادی که نشانههای آنها به دلایل دیگری بهبود یافته، به شدت احساس میشود. توجه به این نکته که حتی پس از بهبود نشانهها، خطر بروز سکته مغزی همچنان بالاست، بر ضرورت و اهمیت انجام چنین مطالعاتی بازهم میافزاید. اما در حال حاضر محققان این مطالعه پیشنهاد میکنند که پزشکان در کمترین فاصله زمانی از شروع نشانههای افسردگی این علائم را شناسایی کرده و به درمان این بیماری بپردازند تا از تجمع عوارض ناگوار همراه این بیماری پیشگیری کنند.
با اینکه افسردگی بیماری شایعی در جمعیتها به شمار میآید، کمتر به عنوان عاملی خطرساز برای سکته مغزی شناخته میشود. افراد دچار افسردگی ممکن است، بیشتر در معرض ابتلا به فشار خون، آترواسکلروز، فیبریلاسیون دهلیزی، مصرف دخانیات، کمتحرکی و نیز پاسخهای التهابی افزایشیافته قرار داشته باشند که همگی عوامل خطرساز بروز سکته قلبی به شمار میآیند. بنابراین، پیام اصلی این مطالعه این است که افسردگی فرد را در معرض خطر سکته مغزی قرار میدهد و غربالگری برای نشانههای این بیماری میتواند در شناسایی افراد در معرض خطر سکته مغزی و درمان سایر عوامل خطرساز بیماریهای قلبی عروقی موجود احتمالی در آنان مفید واقع شود. از آنجا که این بررسی یک مطالعه مشاهدهای بوده، نمیتوان به درستی مشخص کرد که درمان افسردگی چه تاثیری در تعدیل خطر سکته مغزی خواهد داشت. برای شناسایی ساز و کارهای دخیل در ارتباط بین افسردگی و سکته مغزی و نیز چگونگی کاهش این خطر، به مطالعات بیشتری نیازمندیم./
نتایج پژوهشی که به تازگی منتشر شده نشان میدهد افزایش خطر سکته مغزی حتی پس از بهبود نشانههای بیمار نیز همچنان تداوم مییابد. این یافته احتمال وجود یک فرایند چند علتی را با تاثیر تجمعی بین بیماری افسردگی و سکته مغزی مطرح میکند.
مطالعات متعددی در گذشته نشان دادهاند که بیماران دچار اختلال افسردگی یا کسانی که از علائم مشابه این بیماری در رنجند، در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به سکته مغزی قرار دارند. هدف مطالعه جدید که توسط پژوهشگران دانشکده پزشکی هاروارد به انجام رسیده، بررسی تغییر میزان خطر بروز سکته مغزی پس از بهبود نشانههای افسردگی و یافتن ساز و کارها و روابط تاثیرگذار احتمالی بین افسردگی و سکته مغزی بوده است. در این پژوهش مححققان به بررسی تغییر در شدت علائم افسردگی و نیز بروز اولین سکته مغزی در بین 16178 فرد بزرگسال بالای 50 سال که در مطالعه سلامت و بازنشستگی شرکت کرده بودند، پرداختند. شرکتکنندگان در این مطالعه بین سالهای 1988 تا 2010 با فواصل دو ساله مورد بررسی قرار گرفته و از آنها در مورد نشانههای افسردگی، سابقه ابتلا به سکته مغزی و عوامل خطرساز بروز آن پرسوجو شده است. پژوهشگران سعی داشتند دریابند آیا با تعیین الگوی شدت نشانههای افسردگی در دو مصاحبه متوالی (4 سال) میتوان خطر بروز سکته مغزی را پیشگویی کرد یا خیر.
تعداد 1192 سکته مغزی اولیه در دوران 12 ساله پیگیری مطالعه ثبت شده بود. با بررسی الگوی شدت علائم افسردگی که با استفاده از معیار 8 قسمتی افسردگی مربوط به مطالعات، اپیدمیولوژیک سنجیده شده بود، مشخص شد خطر بروز اولین سکته مغزی در افرادی که شدت نشانههای افسردگی در آنان بیشتر است (امتیاز بیشتر یا برابر 3 در دو مصاحبه متوالی) دو برابر بزرگسالانی است که در مصاحبهها علامتی دال بر افسردگی از خود بروز ندادهاند. همچنین افرادی که در مصاحبه اول نشانههای افسردگی را دارا بوده و در مصاحبه دوم از این نشانهها رهایی یافته بودند، بازهم 66 درصد بیشتر در معرض بروز اولین سکته مغزی قرار داشتند.
بنابراین نتایج، به نظر میرسد خطر سکته مغزی مرتبط با افسردگی، حتی در صورت درمان موفق افسردگی، حداقل در کوتاهمدت رفع نشده و همچنان بالا باقی میماند.
به دلیل اینکه این اولین مطالعهای است که به این صورت به بررسی رابطه تغییرات شدت علائم افسردگی با خطر بروز سکته مغزی پرداخته، نیاز به انجام بررسیهای بیشتر در این زمینه و سنجش این ارتباط در گروههای مختلف سنی و در افرادی که نشانههای آنها به دلایل دیگری بهبود یافته، به شدت احساس میشود. توجه به این نکته که حتی پس از بهبود نشانهها، خطر بروز سکته مغزی همچنان بالاست، بر ضرورت و اهمیت انجام چنین مطالعاتی بازهم میافزاید. اما در حال حاضر محققان این مطالعه پیشنهاد میکنند که پزشکان در کمترین فاصله زمانی از شروع نشانههای افسردگی این علائم را شناسایی کرده و به درمان این بیماری بپردازند تا از تجمع عوارض ناگوار همراه این بیماری پیشگیری کنند.
با اینکه افسردگی بیماری شایعی در جمعیتها به شمار میآید، کمتر به عنوان عاملی خطرساز برای سکته مغزی شناخته میشود. افراد دچار افسردگی ممکن است، بیشتر در معرض ابتلا به فشار خون، آترواسکلروز، فیبریلاسیون دهلیزی، مصرف دخانیات، کمتحرکی و نیز پاسخهای التهابی افزایشیافته قرار داشته باشند که همگی عوامل خطرساز بروز سکته قلبی به شمار میآیند. بنابراین، پیام اصلی این مطالعه این است که افسردگی فرد را در معرض خطر سکته مغزی قرار میدهد و غربالگری برای نشانههای این بیماری میتواند در شناسایی افراد در معرض خطر سکته مغزی و درمان سایر عوامل خطرساز بیماریهای قلبی عروقی موجود احتمالی در آنان مفید واقع شود. از آنجا که این بررسی یک مطالعه مشاهدهای بوده، نمیتوان به درستی مشخص کرد که درمان افسردگی چه تاثیری در تعدیل خطر سکته مغزی خواهد داشت. برای شناسایی ساز و کارهای دخیل در ارتباط بین افسردگی و سکته مغزی و نیز چگونگی کاهش این خطر، به مطالعات بیشتری نیازمندیم./